انشا روز مادر برای همه تداعی کنندهی معانی مهمی مانند: فداکاری، مهربانی و ایثار میباشد. به راستی این سوال را باید پاسخ دهیم که اگر مادران وجود نداشتند، مهربانی را باید از چه کسی میآموختیم؟ برای توصیف مادر و یا نوشتن انشا برای این جایگاه ارزشمند فقط نمیتوانیم به صفت مهربانی او بپردازیم. حقیقت های تاریخی در مورد مادران وجود دارند که حتی مورخان نیز نتوانستهاند آنها را ببینند. یعنی تفکر مورخان فقط ثبت وقایع مهم تاریخی بوده و نتوانستهاند با نگاهی متفاوت به این موضوع مهم نگاه کنند. اجازه دهید تا توضیحات بیشتری دهیم تا متوجه منظورمان بشوید. کدام مورخ میتواند لحظات تاریخی نگاههای عاشقانه مادر به فرزند یا فرزندانش را ثبت کند؟
نوشتن انشا، یکی از مرسومترین فعالیتها برای سرگرمی کودک در منزل و یا مدرسه است.
انشا در مورد زحمات مادر
به راستی انشا روز مادر را از کجا باید آغاز کرد؟ آیا اولین روز مدرسه برای شروع انشا مناسب است؟ زمانی که حسین، انشای خود را با سوالاتش برای بچهها آغاز کرد، فکرهای متفاوتی به ذهنم میآمدند. اولین فکری که در ذهنم آمد این بود که برای روز مادر چطوری از مادرم تشکر کنم. دلم میخواست اولین کادوی روز مادرم، خیلی بزرگ و متفاوت باشد. خب مسئله اینجاست که من مثل بقیه همکلاسیهایم نیستم و نمیتوانم خیلی راحت هر کاری که میخواهم را انجام دهم. گاهی اوقات بچههای کلاس به خاطر اینکه هیچ وقت بابام نمیاد دنبالم، مسخرهام میکنند. اما خب من که به کسی نگفتم بابام پیش خداست. هوف، اینطوری نمیشه، باید یه چیزی بخرم.
بالاخره انشای روز مادر حسین تمام شد و زنگ کلاس به صدا دراومد. وقتی از کلاس به حیاط میومدم داشتم به این موضوع فکر میکردم که با پول توجیبیهام، چی میتونم برای مامان بگیرم. با پول کمی که من داشتم حتماً نمیتونستم که یه کادوی بزرگ بگیرم. همینجوری که در حیاط قدم میزدم، چشمم به یک چیز براق افتاد. جلوتر که رفتم دیدم اون شی براق یه پلاک طلاست که تو حیاط افتاده و انگار هیچکس نمیبینتش. برش داشتم و فوراً تو جیبم پنهانش کردم. زنگ تفریح تموم شد و به کلاس رفتیم؛ منم به این موضوع فکر میکردم که چطوری به مامان بگم این طلا رو از کجا آوردم. نه، این پلاک نمیتونست هدیه خوبی برای مامان باشه. طلا را دادم به آقا مدیر و بهش گفتم: تو حیاط پیداش کردم. فردای اون روز، مامان را به مدرسه دعوت کردند و در مراسم صبحگاهی به خاطر من ازش تشکر کردند. یادمه مامان بهم گفت: این بزرگترین کادویی بود که میتونستی بهم بدی.
دو بند در مورد مادر
آقای مطهری معلم ادبیات فارسی موضوع فردا را بر روی تخته نوشت، انشا برای روز مادر. یادمه که اون روز بهترین انشای کلاس را من نوشتم و همه بچهها برام دست زدند. یادش بخیر مادر، الان ۹ ساله که ندارمت ولی هنوز انشایی که نوشتم را به یاد دارم. این بار برای نداشتنت مینویسم تا بتوانم اندکی از درد نبودنت در قلبم را جبران کنم. مادر جان، در این ۹ سال حتی یک مرتبه هم نبوده است که برایت در روز مادر انشا ننویسم. این بار هم در کنار مزارت نشستهام و برایت انشا مینویسم. اما امسال خیلی دلم برایت تنگ شده است و برای نداشتنت مینویسم. مینویسم که نبودی تا ببینی توانستم به کودکان سرطانی کمک کنم. راستی اسم موسسهی کمک به کودکان سرطانی را از نام زیبای تو انتخاب کردم.
بهترین ایدهها برای کاردستی روز مادر برای مدرسه و یا هدیه دادن آن به مادرهای نازنین😍
فرشته دیگر فقط اسم مادر من نیست؛ بلکه مادرم ناجی زندگی کودکان سرطانی نیز میباشد. فرشتهی زندگی من، اگرچه در کنارم نیستی ولی حمایت مادرانهات را در مراقبت از تمام کودکان سرطانی موسسه میتوانم ببینم. یعنی زمانی که خاطرات تو را برایشان میگویم، آنها لبخند میزنند و من مطمئن میشوم که تو حالشان را خوب میکنی. آیا میدانی کدام خاطره را برایشان میگویم؟ خاطره اولین بار که با یکدیگر کیک پختیم. یعنی در حقیقت نتوانستیم کیکی را آماده کنیم، زیرا تمام مواد کیک را به طور اشتباه ترکیب کردیم و نتوانستیم آن را بپزیم. این خاطره که مادر و فرزند، هر دو برای اولین بار با یکدیگر کیک درست میکنند برای تمام بچهها جذاب است. آنها این داستان را خیلی دوست دارند و پس از آن، همگی با هم میرویم آشپزخانه تا کیک درست کنیم. خیالت راحت باشد، تمام درسهایی که در زمان کیک پختن به من یاد دادی را به آنها خواهم آموخت.
انشا در مورد مهربانی مادر
نمیدانستم دقیقاً برای انشا روز مادر باید چگونه بنویسم تا اندکی از زحماتش را جبران کرده باشم. به نظرم بهترین ویژگی که باید در موردش انشا بنویسم، مهربانی مادر است. دلم میخواهد مانند ایرج میرزا که شعر قلب مادر را سرود، بتوانم یک انشای خوب بنویسم. اما دقیقاً نمیدانم که آیا مادرم انشا من را دوست خواهد داشت؟ به نظرم مادرم، من را با تمام ویژگیهای خوب و بدم دوست دارد. چونکه هر بار نمرههای عالی میگیرم و به او نشان میدهم، کلی جملات خوب به من میگوید و برایم کتلت درست میکند. اما امان از روزهایی که امتحانات سخت ریاضی داشته باشم و نتوانم نمره عالی بگیرم. شاید فکر کنید که از دستم عصبانی میشود و با حالت خشمگینی با من صحبت میکند. اما این چنین نیست و او هیچگاه با حالت عصبانی با من صحبت نکرده است.
یک زنگ انشا برای روز مادر نمیتواند فرصت کافی برای بیان ویژگیهای او باشد. شاید بپرسید که: در زمانی که نمرههای بدی میگرفتم، مادرم چکار میکرد؟ مادرم در زمانی که نمرههای بدم را میدید هیچگاه عصبانی نشد و مرا کتک نزد. شاید باورتان نشود حتی آن کتلت خوشمزه را هم برایم درست میکرد. اما من با گرفتن نمره بد، باید در کارهای خانه به مادرم کمک میکردم. یعنی بخشی از جارو کردن خانه و آماده کردن مواد غذایی برای درست کردن شام بر عهده من بود. کارهای خانه واقعاً سخت و زیاد هستند که باعث میشوند، پادرد و خستگی مهمان همیشگی بدن شما باشند. من عاشق کارهای خانه بودم و کم کم توانستم تمام نمرههای بد ریاضی را به نمرههای عالی تبدیل کنم. زیرا مادرم در زمان انجام کارهای خانه، مهارت حل کردن مسئله را به من یاد داد تا با شجاعت بتوانم مسئلههای ریاضی را حل کنم.
اینفینیتی کیدز یک فروشگاه لباس بچگانه آنلاین است که میتوانید برای خرید لباس دخترانه و همچنین خرید لباس پسرانه با بهترین کیفیت و مناسبترین قیمتها از آن تهیه کنید.
انشا در مورد فداکاری مادر
به نام خدا موضوع انشا روز مادر، فداکاری مادرم. برف زیادی در دی ماه پارسال باریده بود و تمام خیابانها پر از برف شده بودند. معلم هنر از ما خواسته بود تا برای دریافت نمره کلاسی باید طراحی بر روی شیشه را انجام دهیم. به شدت استرس فردا را داشتم و نگران بودم که اگر طراحی بر روی شیشه را انجام ندهم، واکنش معلممان چه خواهد؟ میترسیدم علاوه بر کسر نمره، آبرویم جلوی همکلاسیهایم برود و دیگر نتوانم در آن کلاس بمانم. دوباره رفتم و از مادر خواهش کردم که به بازار برود تا شیشه و رنگ ویترای را تهیه کند. قیمت رنگ مخصوص برای طراحی روی شیشه که لاینر نام دارد گرانتر از بقیهی رنگها است. اما نمیدانم که مادرم میرود یا نه؟
خیابانها خالی از تاکسیها ولی پر از برف بودند و حتی عابر پیاده راهی برای رفت و آمد نداشت. همینکه به خیابانها نگاه میکردم، ترسم بیشتر میشد و حتی حالت تهوع داشتم. میترسیدم که مادرم به خیابان نرود و من نتوانم نقاشی خودم را انجام دهم. یهو وسط خانه حالم بد شد و تمام صبحانهای که خورده بودم را بالا آوردم. مادرم که این وضعیت را دید، فوراً لباسهایش را پوشید و گفت به خیابان میروم. این سخن به اندازهای من را خوشحال کرد که دویدم و او را محکم بغل کردم. مادرم به بازار رفت تا شیشه و لاینر را برایم تهیه کند؛ اما خیلی دیر به خانه بازگشت. زمانی که دستان او را نگاه کردم کاملاً قرمز شده و حتی جورابهای او نیز خیس بودند. فهمیدم که او تمام طول راه را پیاده به بازار رفته تا بتواند شیشه و لاینر تهیه کند. بهترین مادر دنیا، انشا روز مادر برای تشکر از فداکاری تو بود.
انشا در مورد مادر کوتاه
برای اولین بار در موضوع انشا روز مادر در مورد مادربزرگم مینویسم. زیرا مادرم خیلی مادربزرگم را دوست دارد و اگر این انشا را برای او بخوانم قطعاً خوشحال خواهد شد. دلم میخواهد یک مورد از بهترین خاطرات مادربزرگم را بگویم تا حالمان خوب شود. مادربزرگم ماهی را دوست نداشت و حتی از بوی آن نیز متنفر بود. یک روز که من و مادربزرگ در خانه تنها بودیم، شبکه آشپزی را انتخاب کردم تا با همدیگر آن را تماشا کنیم. من به آشپزخانه رفتم تا پاپ کورن درست کنم. در راه آشپزخانه سرم را برگرداندم تا از مادربزرگ بپرسم که: آیا ذرت دوست داری؟ یهو دیدم که او جلوی بینی خود را گرفته به اتاق خواب میرود.
اینفینیتی کیدز، بهترین فروشگاه لباس بچه گانه آنلاین است که میتوانید برای خرید لباس دخترانه، لباس پسرانه و همچنین خرید لباس نوزادی با بهترین کیفیت و مناسبترین قیمتها از آن تهیه کنید.
از او پرسیدم که: مادربزرگ کجا رفتی؟ مادربزرگ با صدای بلند گفت که: بوی ماهی میاد. من با تعجب به آشپزخانه نگاه کردم و دیدم که هیچ ماهی وجود ندارد. یک لحظه نگاهم به شبکه آشپزی افتاد و دیدم که آشپز دارد ماهی قزلآلا درست میکند. با خنده گفتم: مادربزرگ بوی ماهی از تلویزیون نمیاد، بیا نترس. مادربزرگ در پاسخ گفت: نه عزیزم تا آشپزیش تموم نشه از اتاق بیرون نمیام. مادربزرگ عزیزم همیشه دوستت خواهم داشت.